پرواز پرستو
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود . تقدیم با عشق (پرواز) منبع=http://www.jokblog.com از الفبای زندگی چه میدانیم ؟ منبع=http://www.jokblog.com "داشتن عشقی عمیق به شما نیرو می دهد و اگر کسی عمیقا" عاشق شما باشد، به شما شوق زندگی می بخشد" .(lao Tzu) هفته های پایانی سال ، هر چه به آخر سال نزدیک تر میشویم ، شوق و اشتیاق ما بیشتر می شود. چه احساسی دارید ؟ آیا نگران چیزی هستید ؟ آیا برای کسب موفقتهایتان شادکام هستید و یا درمقابل برای شکستهایتان غمگین؟ شاید هم هر دو ! "بالاترین لذت آن است که بپذیریم عاشق هستیم". ( victor hugo) داستانی کوتاه "عشق میوه ی همه فصل است و می توان همیشه آن را در دست داشت " (مادرترازا) برای شناسایی بهتر زبان عشق خود این سوالات را در ذهن خود مرور کنید : "عشق کلید گشایش قفل هر مشکلی است " ( Fikayo Ositelu) منبع=http://www.irantapesh.net/ به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز فروریخت پرها نکردیم پرواز ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای! (شفیعی کدکنی) برخى از معاصران امام او را چنین وصف کرده اند: آن حضرت سبزه بود و چشمانى فراخى داشت، بلند بالا و زیبا چهره و خوش هیکل وجوانبود و از شکوه و هیبت بهره داشت. یکى دیگر از راویان به نام على بن زید نقل مىکند که همراه با امامحسن عسکرىعلیه السلام از دار العامه به منزلش آمدم. چون به خانه رسید و منخواستم بر گردم فرمود: اندکى درنگ کن. سپس به من اجازه ورود دادوچون داخل شدم دویست دینار به من داد و فرمود: با این پول براى خودکنیزى بخر که فلان کنیز تو مُرد. در صورتى که وقتى من از خانه بیرونآمدم آن کنیز در کمال نشاط وخرّمى بود. چون برگشتم غلام را دیدم کهگفت: همین حالا کنیزت فلانى بمرد. پرسیدم: چطور؟ گفت: آب درگلویش گیر کرد و جان داد. امام را به یکى از عمّال دستگاه ستم سپردند که نحریر نام داشت تاامام را در منزل خود زندانى کند. زن نحریر به وى گفت: از خدا بترس. تو نمىدانى چه کسى به خانهات آمده آنگاه مراتب عبادت و پرهیزگارىامام را به شوهرش یادآورى کرد و گفت: من بر تو از ناحیه او بیمناکم،نحریر به او پاسخ داد: او را میان درندگان خواهم افکند. سپس در بارهاجراى این تصمیم از اربابان ستمگر خود اجازه گرفت. آنها هم به او اجازهدادند.( این عمل در واقع به مثابه یکى از شیوههاى اعدام در آن روزگاربوده است). نحریر، امام را در برابر درندگان انداخت و تردید نداشت که آنها امامرا مىدرند و مىخورند. پس از مدّتى به همان محل آمدند تا بنگرند کهاوضاع چگونه است. ناگهان امام را دیدند که به نماز ایستاده استودرندگان گرداگردش را گرفتهاند. لذا دستور داد او را از آنجا بیرون آوردند. از ابو حمزه نصیر خادم روایت شده که گفت: بارها شنیدم که امامعسکرىعلیه السلام با غلامانش و نیز دیگر مردمان با همان زبان آنها سخنمىگوید در حالى که در میان آنها، اهل روم، ترک و صقالبه بودند. از اینامر شگفت زده شدم و گفتم: او در مدینه به دنیا آمده و تا زمان وفاتپدرش در بین مردم ظاهر نشده و هیچ کس هم او را ندیده پس این امرچگونه ممکن است؟ من این سخن را با خود گفتم پس امام رو به من کردوفرمود: خداوند حجّت خویش را از بین دیگر مخلوقاتش آشکار ساختو به او معرفت هر چیز را عطا کرد. او زبانها و نسبها و حوادث را مىداندو اگر چنین نبود هرگز میان حجّت خدا و پیروان او فرقى دیده نمىشد. عبدى روایت کرده است: پسرم را به حال بیمارى در بصره رهاکردم و به امام عسکرىعلیه السلام نامهاى نگاشتم و از وى تقاضا کردم که براىبهبود پسرم دعا کند. آن حضرت به من نوشت: خداوند پسرت را اگرمؤمن بود، بیامرزد. راوى گوید: نامهاى از بصره به دستم رسید که در آنخبر مرگ فرزندم را درست در همان روزى که امام خبر مرگ او را به منرسانده بود، داده بودند و فرزندم به خاطر اختلافى که میان شیعه درگرفته بود، در امامت تردید داشت. ابو یوسف شاعر متوکّل معروف به شاعر قصیر یعنى شاعر کوتاهقد. روایت کرده است که پسرى برایم زاده شد و تنگدست بودم. به عدّهاىیادداشتى نوشتم و از آنها کمک خواستم. با نا امیدى بازگشتم به گرد خانهامام حسنعلیه السلام یک دور چرخ زدم و به طرف در رفتم که ناگهان ابو حمزهکه کیسهاى سیاه در دست داشت بیرون آمد. درون کیسه چهار صد درهمبود. او گفت: سرورم مىگوید: این مبلغ را براى نوزادت خرج کن که خداوند در اوبراى تو برکت قرار دهد. منبع=http://shiaha.com امام حسن عسگری (ص) فرمودند= تقوای الهی پیشه کنید و مایة زینت ما باشید، نه مایه سرشکستگی ما. تسلیت ای حجت ثانی عشریابن الحسن کوچکتر از مور ندیدست کسی مور که اینگونه بود من چیستم یک مورچه ای بود در ولایت غربت که روزها منبع=http://forum.iran-egold.com تابه حال به این فکر کرده اید که انداختن انگشتر در هر انگشت چه معنایی دارد ؟ ما به شما می گوییم که هر انگشت نشانه چیست و چطور انداختن انگشتر در انگشتان مختلف تفاوت می کند . مفهوم انگشت های مختلف برای انداختن انگشتر منبع=http://www.vefagh.co.ir پرواز آرزوی صورت زیبا سیرت زیبا و انگشتری زیبا رو براتون داره این شعر بسیار خواندنی سروده آقای محبت و از کتاب چهارم دبستان در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند و حال نسخه جدید این شعر زیبا در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند شاعر: محمد جواد محبت، همان شاعر دوکاج منبع = http://forum.iran-egold.com مهم نیست عاشق باشی مهم اینه که عشقت رو خوب بشناسی بدونی از چی ناراحت میشه از چی خندون تو و فقط خود تو باید این کار رو انجام بدی چون عقاید تو هستند که تو رو میسازن نباید در مورد دیگران قضاوت کنی هیچ وقت کسی رو به گناه کس دیگری نسوزون بزار تا اونی که هر لحظه و هر ثانیه به فکرت خطور میکنه و قلبت به تپش میفته خودش رو بهت ثابت کنه فکر نکن اون چیزهایی که تو فکر میکنی درمورد همه صادقه شاید اونی که تو فکر میکنی دقیقا همون نباشه ولی یه کسی هم باشه که به ظاهر خیلی افکار کوچکی داشته باشه ولی حقیقت قلبش پر از نور هدایته عشق چیزی نیست که به آسونی به دست بیاد پس قدر عشقت رو بدون و مهم تر از اون از معشوقت هر چه که میتونی خوب مواظبت کن شادش کن تا شادت کنه اونم چندین برابر وبدون اگه تو بخوای اون جونش رو هم برای تو ناقابل میدونه و در تلاش برای اینکه چیز بهتری برای پیشکش پیدا کنه . هیچ وقت نزار اون چهره زیبا و رویایی که اون از خودت و شخصیتت برای خودش ساخته یه روزی تبدیل بشه به..... به اون چیزی که برگردوندنش به حالت اول ممکن نباشه و به یاد داشته باش اون کسی که عاشق واقیه هیچ وقت با زبونش ترو نمیرنجونه پس تو هم اینگونه باش. با تشکر پرواز تا حالا به ابن فکر کردین که اونایی که اطراف شما هستند چند درصدشون شما رو به خاطر خودتون دوست دارن یا حتی به خاطر خود خودتون بهتون احترام میزارن شمایی که فکر میکنید یه چیزی کم دارین تا دیگران دوستتون بدارن و یا براتون ارزش قائل بشن باید بدونین که هیچ چیز والا تر خود واقعیتون که از یه انسان تشکیل شده با افکار والا و پرورش یافته نیست بدونید کسایی هم هستن که شخصیت رو به معنای واقعی اون میدونن نه به معانی که بعضی از ما ساختیم و مثل یک پیله مستحکم دور کلمه شخصیت پیچیدیم . شما حتی یک لحظه هم حق ندارید درمورد خودتون با حالت ضعف و کمبود برخورد کنید اونی که شما رو به این دنیا فرستاده به شما اجازه نخواهد داد که شما خودتون رو کوچک فرض کنید به این دلیل که به آفرینش شما افتخار میکنه پس باعث نشید که ناراحتی به وجود بیارید به خودتون افتخار کنید تا احساس مردم به شما احساس خوبی باشه همراه با عشق.
اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .
اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .
اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .
اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .
اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .
گر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست .
به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟
از اشتیاقی که برای رسیدن به نهایت آرزوها داریم و بر اساس آن تلاش بی وقفهای را در مسیر پر فراز و نشیب زندگی بکار میبندیم تا آن را دریابیم ؟
دانستههای خود را از الفبای زندگی بنویسیم تا به خاطرمان باشد که عمری را صرف چه میکنیم…
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
ذ: ذکر گویی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کارها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طاقت برای تحمل شکست
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های دردمند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امیدها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک
عواطف و احساسات شما همیشه بیشتر درگیر کسانی بوده است که به آنها عشق می ورزیم ، همسر ، دوست و...در لحظات پایانی سال حالت نورانی معنوی داریم. این حس باعث می شود تا خالصانه دعا کنیم که تمامی ضربه ها و شکستهایی را که داشتیم از ذهن ما پاک شود ، قوت قلب می گیریم و در نهایت حسی آرام و بی دغدغه لذتی عمیق را برای ما به ارمغان می آورد.
با کلام و بخشش می توان عشق ها را بیدار کرد و به یاد داشته باشیدکه تنها هدیه های مادی نیست که می تواند عشق را ماندگار کند.
جوانی بود که می خواست عشق خود را به همسرش نشان دهد . در عمیق ترین دریاها شنا کرد . به بلندترین کوهها صعود کرد و سعی کرد حتی به ستاره ها نیز برسد ! حدس بزنید چه اتفاقی افتاد ؟ بله ، همسرش او را ترک کرد چرا که هیچ وقت شوهرش خانه نبود !!
دکتر Gary Chapman کتابی به نام " پنج زبان عشق " نوشته است . اگر احساس عدم دوست داشتن از طرق مقابل دارید ( همسر ، نزدیک ترین دوست ....) می توانید با مطالعه این پنج زبان عشق ، دریابید که زبان عشق شما کدام است ؟ نشانه هایی را که عشق دیگران را به شما نمایان می کند ، بشناسید ؟ و اینکه چطور می توانید عشق خود را به دیگران ابراز کنید ؟
پنج زبان عشق :
1- کلام تأیید آمیز :
در این حالت است که شما نیاز شنیدن تعریف و تمجید از زبان معشوقه تان دارید تا احساس کنید او نیز شما را دوست دارد. جملات ساده و بی آلایشی چون : "واقعا" این تو هستی که به این درجه نائل شده ای ؟" یا ، "چقدر در این لباس می درخشی و گویی که این لباس فقط برازنده تو است ؟" و یا "تو بهترین پدر برای فرزندانمان هستی"
2- اوقات گذراندن با یکدیگر :
اگر ارزش نهادن به اوقاتی که با یکدیگر هستید زبان عشق شماست ، به چگونگی گذران این لحظات دقت کنید . برای اینکه اوقات خوش را داشته باشید زمان بگذارید و در حین صحبتهای خود با او مطمئن باشید که صداهای مزاحمی مثل تلفن ، تلویزیون ، و ... حذف شود.
3- دریافت هدایا :
هدیه همیشه قابل لمس و به چشم می آید و زبانی برای اظهار عشق و وفاداری است . شاید زبان عشق شما دریافت هدایا و لمس کردن آنها است . حتی اگر خیلی بزرگ و گران نباشد. یک شاخه رز زیبا ، سوغاتی ، دعوت به یک رستوران و...
4- خدمت کردن به یکدیگر :
دقت کنید که چه خدمتی باعث لذت طرف مقابلتان می شود ، کارهایی مثل ، تمیز کردن پارکینگ ، به گردش بردن بچه ها در روز شنبه ، تمیز کردن آشپزخانه ، حمام ، بله باید بدانید که در برخی افراد حتی ، انجام این کارهای نه چندان سخت می تواند نشانه ی عشق باشد.
5- تماس فیزیکی
صمیمیت در حس معاشقه ( در آغوش کشیدن ، بوسیدن ، نوازش کردن و ...) میتواند تنها زبان عشق یک نفر در ازدواج باشد .
1- من چطور عشقم را به دیگران ابراز می کنم ؟ ( برای مثال : من عشقم را با جملاتی تسلی بخش به معشوقه خود ، به خصوص در زمان گرفتاری ، ابراز می کنم )
2- انتظارات خود من در عشق چیست ؟ ( برای مثال : اگر معشوقه ام از من تعریف و تمجید کند ، می فهمم که مرا دوست دارد )
3- از چه چیزهایی واقعا" دلگیر می شوم ؟ ( برای مثال : از اینکه نفر مقابلتان افتخار و غرور شما را در کسب مقامی نادیده بگیرد دلگیر می شوید. )
اگر هر دو طرف زبان عشق خود را یافتید ، باید با هم در میان بگذارید و نیاز خود را مطرح کنید تا هر دو از لحظات زیبا و لذت بخش بهره ببرید .
انعطاف پذیر باشید . هر دو طرف باید تغییراتی هرچند کوچک را در رفتار و فکرشان بپذیرند ، چرا که ممکن است گامی بزرگ بسوی خوشبختی شما باشد.
با بررسی مباحث فوق ، شاید به راههای دست یابید تا عشق خود را پربار تر و عمیق تر احساس کنید .
هم اکنون می دانید چطور از عشق خود لذت می برید ؟ چه چیزی عشق شما را عمیق تر می کند ؟
زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
قلب بابت ازشرار زهر دشمن آب شد
سوخت جسم و جانش از پا تا بسریابن الحسن
زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست
زود کردی جامه ماتم به بر یابن الحسن
قرنها چشم تو گریان است بر جدت حسین
لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن
طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
مخفی از چشم همه چشم تو بر بابا گریست
سوختی همچون شمع سوزان یابن الحسن
قرنها فریاد زهرا مادرت آید بگوش
از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن
یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا
تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن
شاعر: حاج غلامرضا سازگار منبع=http://www.emam8.com
می رفت به صحرا و گندم و جو جمع می کرد برای زمستان. یک روز که رفته بود برای جمع
کردن غله، یک دانه گندم پیدا کرد و به نیش کشید و حرکت کرد به طرف لانه اش. ناگهان باد
وزید و دانه گندم را از دست و دهان مورچه گرفت و با خودش برد. مورچه به باد گفت:«ای
باد تو چقدر زور داری» باد گفت : « پدر آمرزیده، من اگر زور داشتم که برج های بالای
شهر، راهم را سد نمی کردند». مورچه گفت : «ای برج های بالای شهر، شماها چقدر زور
دارید.»برج ها گفتند: « ما اگر زور داشتیم که نیازی به مجوز شهردار نداشتیم.» مورچه
گفت:« ای شهردار تو چقدر زور داری.» شهردار گفت:« من اگر زور داشتم که قوه قضاییه
مرا دستگیر نمی کرد.» مورچه گفت:« ای قوه قضاییه تو چقدر زور داری.» قوه قضاییه
گفت:« من اگر زور داشتم بعضی جراید از من انتقاد نمی کردند.» مورچه گفت:« ای جراید
شما چقدر زور دارید.» جراید گفتند:« اگر ما زور داشتیم که کاغذمان گیر وزارت ارشاد
نبود.» مورچه گفت: «ای وزیر ارشاد تو چقدر زور داری.» وزیر ارشاد گفت:« اگر من زور
داشتم که محتاج رای اعتماد نمایندگان مجلس نبودم.» مورچه گفت: « ای نمایندگان شماها چقدر زور دارید.» نمایندگان گفتند:« ما اگر زور داشتیم که نیازمند رای مردم نبودیم.» مورچه گفت: «ای مردم شما چقدر زور دارید.» مردم گفتند:« ما اگر زور داشتیم بقال به ما جنس نسیه نمی داد.» بقال گفت: « من اگه زور داشتم آفتاب ماست های مرا نمی ترشاند » مورچه گفت:«ای آفتاب تو چقدر زور داری» آفتاب گفت : « من اگه زور داشتم دختر کدخدا نمی گفت که تو در نیا من در آمدم» مورچه گفت:« ای دختر کدخدا تو چقدر زور داری» دختر کدخدا گفت:« من اگه زور داشتم که زن کشاورز نمی شدم» مورچه گفت:« ای کشاورز تو چقدر زور داری» کشاورز گفت:« من اگه زور داشتم که از ترس تو گندم هایم را توی انبار قایم نمی کردم»
مورچه یک کمی رفت توی فکر. بعد نگاهی به بازوهایش کرد،سینه اش را داد جلو و رفت به
مزرعه. گوش باد را گرفت و پرتش کرد پشت کوه قاف ! بعد هم دانه گندم اش را برداشت و
برد به لانه اش!
انگشت شست : نشان دهنده قدرت اراده در فرد است . این انگشت با خودِ درونی فرد در ارتباط است . وقتی به شما گفته می شود که در انگشت شستتان انگشتری بیندازید ، به دقت مراقب تغییراتی که در زندگیتان اتفاق می افتد باشید . این انگشتر قدرت اراده شما را تقویت خواهد کرد .
انگشت اشاره : نشان دهنده قدرت ، رهبری و جاه طلبی است . این انگشت نشان دهنده یک نوع قدرت خاص است . این مسئله به خصوص در قدیم الایام وقتی پادشاهان قدرتمند در انگشت اشاره خود انگشتر می انداختند بیشتر نمود دارد . در نتیجه ، انداختن انگشتر در این انگشت به شما در این زمینه کمک می کند .
انگشت وسط : نشان دهنده فردیت و هویت فرد است . این انگشت که در وسط قرار گرفته است نشاندهنده یک زندگی متعادل و متوزان است . انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند زندگی متعادلتری داشته باشید .
انگشت انگشتری انگشت چهارم : شماست . انگشت انگشتری دست چپ به قلب رابطه مستقیم دارد . به خاطر همین است که حلقه ازدواج در این انگشت انداخته می شود . این انگشت همچنین نشاندهنده احساسات و خلاقیت در فرد است . انداختن انگشتر در انگشت چهارم دست راست به شما کمک می کند در زندگی خود خوشبین تر باشید .
انگشت کوچک : نشان دهنده همه چیز در روابط شماست . این انگشت نشاندهنده روابط ما با محیط بیرون می باشد و دقیقاً مخالف شست است که به خودِ درونی ما اشاره دارد . این انگشت نشاندهنده رفتار ما با دیگران است . انداختن انگشتر در این انگشت به شما کمک می کند روابط خود را تقویت کنید ، به خصوص درمورد ازدواج . به ارتقاء روابط کاری هم کمک می کند .
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
یکی از روز های سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن
ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تورا دارم
بینوا راسپس تکانی داد یار بی رحم و بی مروت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پائیزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه ی کاج ها فرو می ریخت دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان
Design By : Pichak |